کلاس پنجم ما

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود

کلاس پنجم ما

در این وبلاگ به فعالیتهای کلاس ما پرداخته می شود

خاطراتی از یک دانش آموز پنجاه سال قبل (3)

  با یاد ونام خدا 

  خاطراتی از یک دانش آموز پنجاه سال قبل (3)

  سلام. امیدوارم که خوب و تندرست باشید. هدفم از قرار دادن این مطلب در وبلاگ این است که شما با زندگی سخت و مشقت بار دانش آموزان گذشته آشنا شوید و از همه مهمتر قدر امکانات فعلی زندگیتان را بدانید و از اولیایتان سپاسگزار باشید که چنین امکانات و رفاهیاتی برایتان فراهم کرده اند. 

 

  بـه تدریج که وضعیت حقوق  پدر بهتر شد، برای عید هم کفش و لباسی خریده می شدالبته با نظر خانواده ومعمولا بااین استدلال که بچه ها زود بزرگ می شوند، شلوار را کمـی  بزرگتر خریده، دمپاچه ها را مقداری بالا زده ومادر با مهارت ! آن را پس دوزی می کرد ویا کمرآن را بسیار ناشیانه کمی تنگ می کردند که سال بعد هم البته اگر پاره نمی شد، قابل استفاده باشد. خـودتان حـدس بـزنید سال بعد کـه دمپاچه را پایین می آوردند، خصوصاً در لباسهای تیره، دوقسمت چه فرقی با هم داشتند ( کمر شلواررا می شد زیر پیراهن مخفی کرد ). ما که توجه نداشتیم و بقـیه هم دست  کمی ازما نداشتند چـون درحقیقت همه  ازروی دست هم تقلب کرده بودیم.

  درزمستانها به عـلت سردی هوا ونبود وسایل گرمازا، کلاسهـا واقعا سردبود وماهرچه لباس داشتیم روی هم می پوشیدیم که ظاهر بسیارجالبی پیدا می کردیم. مشکل زمانی بود که، برای واکسیناسیون می آمـدنـد وحـدس بـزنید چند لایـه لباس بایـد جابجا می شد تا بـتـوان واکسن زد. یادم می آید روزی یکی ازهـمکلاسها به همین علت، چقدردرمقابل بقیه ی بچه ها تحقیرشد. بـا معـیارهای امروزمی گویم تحقـیر، وگـرنه درآن زمان ایـن مسائل نـبـود و ماهـم نازک نارنجی نبودیم که با این چیزها اذیّت شویم، به عبارتی رفتار دیگری ندیده بودیم که مقایسه ای داشته باشیم ( فکر کنم درفـیـلمهای سینمایی هم نتوان مشابه اینگونه صحنه هارا دید چون فیلمها باتوجه به واقعیتهای  موجود جامعه ساخته  می شوند).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد